خدایا

 

خداوندا !به تو محتاجم…

هر روز..

هر لحظه..

هر ثانیه که نفس میکشم محتاج تو هستم ..

من بی تو ناتوانم…

 

خدایا…

میدانم خالی از تقصیر نیستم..

اما میخواهم از اینکه در هر حال دوستم داری حمد تو را بگویم…

 
 

 

خدایا

 

مارو ببخش که در کار خیر

 

یا “جار” زدیم

 

یا “جا” زدیم

 

 

 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 23:24 ] [ معصومه ] [ ]

انتظار

 

normal_galaxy_touch_hd-wide

 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 1:5 ] [ معصومه ] [ ]

مطلب مهم در مورد نوروز

روایت های اسلامی درباره نوروز
آورده اند که در زمان حضرت رسول (ص) در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است.
پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان. فرمود: آری، در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد.
پرسیدند عسکره چیست؟ فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند. سپس آنان را زنده کرد وابرها را فرمود که به آنان ببارند از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را میان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی بر ما نوروز بود.
و نیز حدیثی است از معلی بن خنیس که گفت: روز نوروز بر حضرت جعفر بن محمد صادق در آمدم گفت آیا این روز را می شناسی؟
گفتم این روزی است که ایرانیان آن را بزرگ می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. پس حضرت صادق گفت سوگند به خداوند که این بزرگداشت نوروز به علت امری کهن است که برایت بازگو می کنم تا آن را دریابی.
پس گفت: ای معلی ، روز نوروز روزی است که خداوند از بندگان خود پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازی نگیرند و به پیامبران و راهنمایان او بگروند. همان روزی است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت و زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزی است که کشتی نوح در کوه آرام گرفت.
همان روزی است که پیامبر خدا، امیر المومنین علی (ع) را بر دوش خود گرفت تا بت های قریش را از کعبه به زیر افکند. چنان که ابراهیم نیز این کار را کرد. همان روزی است که خداوند به یاران خود فرمود تا با علی (ع) به عنوان امیر المومنین بیعت کنند. همان روزی است که قائم آل محمد (ص) و اولیای امر در آن ظهور می کنند و همان روزی است که قائم بر دجال پیروز می شود و او را در کنار کوفه بر دار می کشد و هیچ نوروزی نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجی نباشیم، زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.
[ دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:11 ] [ معصومه ] [ ]

صلوات

 

[تصویر: salavat.gif]

1__D8_B5_D9_84_D9_88_D8_A7_D8_AA3.gif

 

[تصویر: klgjyg.gif]

 

 

 

السلام علیک یا أباصالح المهدی «عج»

همه گویند، به امید ظهورش صلوات

کاش این جمعه بگویند، به تبریک ظهورش صلوات

Naghmehsara.ir (30)

دل آرام را بی تاب می کنی …
دل بی تاب را آرام …
آخرش نگفتی تو دردی یا درمان ؟

 

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:49 ] [ معصومه ] [ ]

یا مهدی

دیریست که ما منتظر روی تو هستیم / ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم

دیریست که دلداده ما خانه نشین است / جای قدمش بوسه به صد چاک زمین است . . .

یا مهدی ادرکنی

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:41 ] [ معصومه ] [ ]

سخن امام باقر


 

امام باقر در مورد حضرت مهدي مي فرمايد :


اگر در زمانش بودم جانم را براي او نگه مي داشتم ( و خود را فداي او ميكردم)


الغيبة مرحوم نعماني صفحه 273

 


 

امام سجاد (عليه السلام ) درباره ي حضرت مهدي مي فرمايد:


منتظران او با فضيلت ترين مردم زمان ها هستند.

 

 

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:26 ] [ معصومه ] [ ]


 

امام صادق عليه السلام در فراق حضرت مهدي دعاي ندبه ميخواند و گريه مي نمود

و مدام خطاب به آن وجود مقدس مي فرمود:


جانم به فدايت ، جانم به فدايت...(1)


همچنين زانوي غم به بغل مي گرفت و مي فرمود :

 

اي آقاي من غيبت تو خواب از چشمانم ربود ه و خاطرم را پريشان ساخته است .(2)


 

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:22 ] [ معصومه ] [ ]

تاریخچه و هدف بنای مسجد جمكران چیست و به چه علتی دارای حرمت است؟

 

 

 

بر طبق نقل مشهور، شخصی به نام شیخ "حسن بن مثله جمكرانی" می گوید:

من شب سه شنبه، 17 ماه مبارك رمضان سال 373 هجرى قمرى در خانه

خود خوابیده بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب

بیدار كردند و گفتند: برخیز و مولاى خود حضرت مهدى علیه السلام را اجابت

كن كه تو را طلب نموده است.

 

 

منبع این مطلب :کتاب مسجد مقدس جمکران تجلیگاه صاحب الزمان
نوشته :سید جعفر میر عظیمی

 

آنها مرا به محلى كه اكنون مسجد جمكران است آوردند، چون نیك نگاه كردم،

تختى دیدم كه فرشى نیكو بر آن تخت گسترده شده و جوانى سى ساله بر

آن تخت، تكیه بر بالش كرده و پیرمردى هم نزد او نشسته است، آن پیر،

حضرت خضر علیه السلام بود كه مرا امر به نشستن نمود، حضرت

مهدى علیه السلام مرا به نام خودم خواندند و فرمودند: "برو به حسن

مسلم (كه در این زمین كشاورزى می كند) بگو: این زمین شریفى است و

حق تعالى آن را از زمین هاى دیگر برگزیده است، و دیگر نباید در آن كشاورزى

كند. "

عرض كردم: یا سیدى و مولاى! لازم است كه من دلیل و نشانه اى داشته

باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی كنند، آقا فرمودند: "تو برو و آن

رسالت را انجام بده، ما نشانه هایى براى آن قرار می دهیم، و همچنین

نزد سید ابوالحسن (یكى از علماى قم ) برو و به او بگو: حسن مسلم را

احضار كند و سود چند ساله را كه از زمین به دست آورده است، وصول

كند و با آن پول در این زمین مسجدى بنا نماید ...".

چون به راه افتادم، چند قدمى هنوز نرفته بودم كه دوباره مرا باز خواندند

و فرمودند: "بزى در گله جعفركاشانى است، آنرا خریدارى كن و بدین

مكان آور و آنرا بكش و بین بیماران انفاق كن، هر بیمار و مریضى كه

از گوشت آن بخورد، حق تعالى او را شفا دهد".

حسن بن مثله جمكرانى مىگوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را

در اند یشه بودم، تا اینكه نماز صبح را خوانده و به سراغ على المنذر رفتم

و ماجراى شب گذشته را براى او نقل كردم و با او به همان مكان شب

گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایى را دیدیم كه طبق فرموده امام

علیه السلام حدود بناى مسجد را نشان می داد.

سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم،

خادم او گفت: آیا تو از جمكران هستى؟ به او گفتم: بلى! خادم گفت: سید

از سحر در انتظار تو است. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامى

داشت و گفت: اى حسن بن مثله من در خواب بودم كه شخصى به من

گفت: حسن بن مثله، از جمكران نزد تو می آید، هر چه او گوید،

تصدیق كن و به قول او اعتماد نما، كه سخن او سخن ماست و قول او را رد

نكن.

از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراى

شب گذشته را براى وى تعریف كردم، سید بلافاصله فرمود تا اسب ها

را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیك روستاى

جمكران رسید یم، گله جعفر كاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه

گوسفندان می آمد، چون به میان گله رفتم، همینكه بز مرا دید به

طرف من دوید، جعفر سوگند یاد كرد كه این بز در گله من نبوده و

تاكنون آنرا ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و

آن را ذبح كرده و هر بیمارى كه گوشت آن تناول كرد، با عنایت خداوند

تبارك و تعالى و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه شفا یافت.

ابو الحسن رضا، حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمین را از

او گرفت و مسجد جمكران را بنا كرد و آن را با چوب پوشانید.

سپس زنجیرها و میخ ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت،

هر بیمار و دردمندى كه خود را به آن زنجیرها می مالید، خداى تعالى

او را شفاى عاجل می فرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها

ناپدید شد و دیگر كسى آنها را ندید. (تلخیص از كتاب نجم الثاقب، ص 383 تا 388)

در مورد هدف از بنای این مكان، مطلب قابل اعتمادی در منابع معتبر ذكر

نشده است. ضمنا در فضیلت این بنای مقدس نیز شاید همین بس باشد

كه این مسجد تنها مسجدی است كه به امر مبارك حضرت صاحب

الزمان(عج) بنا گردیده و از طرفی توصیه به خواندن نماز در آن شده است.

علمای ربانی و عرفای بالله در این مسجد كراماتی دیده اند و احیانا

توفیقاتی یافته اند كه در فضیلت آن همین نكته بس است. توجه سیل

خروشان مشتاقان مردم و منتظران آن حضرت صلوات الله علیه

نیز خود نشان فضیلت این مسجد مقدس است.

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:56 ] [ معصومه ] [ ]

imam zaman 089

انتظار امید فردایی سرشار از عدالت و آبادانی است .

انتظار هجرت پروانه ای است که از دیار گلهای پژمرده آمده است .

انتظار آیینه ای است که روزهای بی قراری را به تصویر می کشد .

انتظار مشق نانوشته روزهای بی قراری است که در غم دیدار عزیز زهرا نوشته می شود .

انتظار ورق ورق دفترچه خاطرات نوشته شده در روزهای جمعه زندگی است .

انتظار حکایت آمدن کسی است که از نسل خورشید پربرکت می آید .

انتظار طفل نورسیده ای است که در حسرت دیدار مادر است .

انتظار نوای نوید بخش است که عالم را از خواب غفلت بیدار می کند .

انتظار خیال مسافران باز مانده ای است که کاروان بیاید و به راه بیافتد .

انتظار شمع دلسوخته ای است که به پروانه، عشق می آموزد .

انتظار نگاه دلسوزانه عاشقی است که هر لحظه به انتظار معشوق منتظر است .

انتظار خانه نوری است که خورشید را درک می کند .

انتظار مشق عشق عاشقی است .

 

انتظار....

 


 

 

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:50 ] [ معصومه ] [ ]

مولای من

{-35-}مولای من؛

داعیه محبتت را دارم حال آنکه در مصاف با نفس هر از گاهی نفهمیده به رویت شمشمیر می‌کشم،

کاش برمی‌گشتی و نگاهم می‌کردی تا با نگاهت نفسم را خاموش کنی تا به خود بیایم و شمشیر نفس را رها کنم و باران شوم به پایت؛ ...

دیرگاهی است محتاج نگاه ولایی‌ات هستم در وانفسای نفس

که دیگر نفهمیده بر زخم‌هایت زخم نزنم ...

العحل یا مولای ...

آقا فقط بیـــا ...

 

 

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:48 ] [ معصومه ] [ ]

عجل یا بقیه الله ...

سید ما .... مولای ما دعا کن برای ما....

 

گلم با این دل من ناله سر کن

 

بیا این دیده را با اشک تر کن

 

گلم این جمعه هم بگذشت بی تو

 

بیا تا جمعه بعدی سفر کن

 

گلم خاک دلم بیمار گشته

 

بیا خاک مرا زیر و زبر کن

 

شدم من دربه در از هجر رویت

 

بیا فکری به حال در به در کن

 

هوای کربلا دارد دل من

 

بیا مرغ دل من را تو پر کن

 

کنار ساحل عشقت نشینم

 

تو خاک ساحل عشاق زر کن

 

بود زهر جفا در تیر عشقت

 

تو ای زهر جفا در من اثر کن

 

درون هیئت عشاق ای جان

 

گهی یاد از جفای میخ در کن

 

گهی کن یاد از یک کوچه ی تنگ

 

گهی خود را به سیلی ها سپر کن

 

بیا مهدی دلم تنگ شما شد

 

دل من سالها بهرت گدا شد

 

التماس دعا...

[ یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:43 ] [ معصومه ] [ ]